
مقدمه
تئوری انتخاب یکی از رویکردهای نوین در روانشناسی است که توسط دکتر ویلیام گلاسر معرفی شده است. این تئوری بر این باور است که رفتارهای انسان بر اساس انتخابهای او شکل میگیرد و افراد مسئولیت کامل رفتارهای خود را بر عهده دارند. تئوری انتخاب به انسانها کمک میکند تا انتخابهای بهتری در زندگی خود داشته باشند و بهبود رفتارها و ارتقاء کیفیت زندگی خود را تجربه کنند. در این مقاله به بررسی اصول، مفاهیم، کاربردها و نقدهای تئوری انتخاب پرداخته میشود.
آغاز شکلگیری تئوری انتخاب (دهه ۱۹۶۰)
دکتر ویلیام گلسر، روانپزشک آمریکایی، در ابتدا تحت تأثیر نظریههای روانکاوی سنتی قرار داشت. اما به مرور زمان، او به این نتیجه رسید که رویکردهای سنتی روانکاوی (مانند نظریه فروید) در درمان بیماران مؤثر نیستند. گلسر معتقد بود که رفتار انسانها نتیجه انتخابهای خودشان است و نه صرفاً نتیجه عوامل خارجی یا تجربیات گذشته. این ایده، پایههای اولیه تئوری انتخاب را تشکیل داد.
در سال ۱۹۶۵، گلسر کتاب “واقعیت درمانی” (Reality Therapy) را منتشر کرد که در آن به اصول اولیه تئوری انتخاب اشاره کرد. این کتاب تأکید داشت که افراد مسئول رفتارهای خود هستند و میتوانند با تغییر انتخابهای خود، زندگی بهتری داشته باشند.
در دهه ۱۹۷۰، گلسر به تدریج نظریه خود را گسترش داد و آن را به عنوان “تئوری کنترل” (Control Theory) معرفی کرد. این نظریه بر این ایده استوار بود که انسانها رفتارهای خود را برای کنترل دنیای اطرافشان انتخاب میکنند.
در دهه ۱۹۸۰، گلسر نظریه خود را به “تئوری انتخاب” (Choice Theory) تغییر نام داد تا تأکید بیشتری بر نقش انتخابهای فردی در شکلگیری رفتارها داشته باشد.
در این دوره، گلسر پنج نیاز اساسی انسان را معرفی کرد که رفتارهای ما برای ارضای این نیازها شکل میگیرند و اصول اساسی تئوری انتخاب را شکل می دهند.
اصول اساسی تئوری انتخاب
۱. نیازهای اساسی: تئوری انتخاب بر این اصل تأکید دارد که همه انسانها دارای پنج نیاز اساسی هستند:
– بقاء: نیاز به غذا، آب، سرپناه و امنیت فیزیکی.
– محبت و تعلق: نیاز به روابط مثبت و محبتآمیز با دیگران.
– قدرت و پیشرفت: نیاز به احساس موفقیت، پیشرفت و کنترل بر زندگی خود.
– آزادی: نیاز به استقلال و خودمختاری در تصمیمگیریها.
– تفریح: نیاز به لذت بردن و سرگرمی در زندگی.
۲. دنیای کیفی: هر فرد دنیای کیفی خود را دارد که مجموعهای از تصاویر ذهنی است که برای او اهمیت دارند. این تصاویر شامل افراد، فعالیتها، مکانها و باورهای ارزشمند است. دنیای کیفی هر فرد به او کمک میکند تا انتخابهایش را بر اساس ارزشها و ترجیحات شخصی انجام دهد.
۳. رفتار کلی: تئوری انتخاب رفتار انسان را به چهار مولفه اصلی تقسیم میکند:
– عمل: فعالیتها و کارهایی که فرد انجام میدهد.
– تفکر: افکار و ایدههایی که در ذهن فرد جریان دارند.
– احساس: احساسات و هیجاناتی که فرد تجربه میکند.
– فیزیولوژی: واکنشهای بدنی و جسمی فرد.
۴. مسئولیت فردی: این تئوری بر این باور است که افراد مسئولیت کامل رفتارهای خود را بر عهده دارند و نمیتوانند دیگران را برای رفتارهای خود مقصر بدانند. هر فرد باید با توجه به نیازها و ارزشهای خود، انتخابهایی انجام دهد که به بهبود زندگیاش کمک کند.
مفاهیم کلیدی تئوری انتخاب
۱. کنترل بیرونی و درونی: تئوری انتخاب بر اهمیت کنترل درونی تأکید دارد. کنترل درونی به معنای این است که فرد خود مسئول رفتارها و تصمیماتش است و نباید تحت تأثیر عوامل بیرونی قرار گیرد. کنترل بیرونی به معنای تأثیرپذیری از شرایط و افراد دیگر است که معمولاً به نارضایتی و استرس منجر میشود.
۲. چرخه رفتار: تئوری انتخاب رفتار انسان را به صورت یک چرخه تعریف میکند که شامل نیازها، انتخابها و پیامدها است. این چرخه به فرد کمک میکند تا با بررسی نیازها و انتخابهای خود، به پیامدهای بهتری دست یابد.
۳. واقعیتدرمانی: واقعیتدرمانی یکی از روشهای درمانی است که بر مبنای تئوری انتخاب بنا شده است. این روش به مراجعان کمک میکند تا با شناخت نیازها و انتخابهای نادرست، تغییرات مثبتی در رفتارهای خود ایجاد کنند.
کاربردهای تئوری انتخاب
در دهه ۱۹۹۰، گلسر کتاب “تئوری انتخاب: یک روانشناسی جدید برای آزادی شخصی” (Choice Theory: A New Psychology of Personal Freedom) را منتشر کرد. این کتاب به طور جامع به اصول تئوری انتخاب پرداخت و آن را به عنوان یک نظریه روانشناختی مستقل معرفی کرد.
گلسر و همکارانش شروع به آموزش و ترویج این نظریه در حوزههای مختلف کردند، از جمله:
۱. درمان روانشناختی: تئوری انتخاب در درمان روانشناختی بسیار مؤثر است. به عنوان مثال، در روش درمانی واقعیتدرمانی، مراجعان به شناسایی انتخابهای نادرست و تغییر آنها به انتخابهای بهتر پرداخته میشوند. این روش به فرد کمک میکند تا با قبول مسئولیت رفتارهای خود، به بهبود روانی و عاطفی دست یابد.
۲. آموزش و پرورش: در زمینه آموزش، تئوری انتخاب میتواند به بهبود فرآیند یادگیری و تعاملات معلم و دانشآموز کمک کند. معلمان میتوانند با استفاده از اصول تئوری انتخاب به دانشآموزان کمک کنند تا انتخابهای بهتری برای یادگیری داشته باشند و به نیازهایشان پاسخ دهند.
۳. محیطهای کاری: در سازمانها و محیطهای کاری، تئوری انتخاب میتواند به بهبود روابط کارکنان و افزایش بهرهوری کمک کند. مدیران میتوانند با شناخت نیازهای اساسی کارکنان به ارتقاء انگیزه و رضایت شغلی آنها بپردازند و محیط کاری مثبتی ایجاد کنند.
۴. روابط خانوادگی و اجتماعی: تئوری انتخاب میتواند در بهبود روابط خانوادگی و اجتماعی نیز مؤثر باشد. با استفاده از این تئوری، افراد میتوانند به انتخابهای بهتری در روابط خود برسند و به ایجاد روابط مثبت و پایدار کمک کنند
نقدها و محدودیتها
تئوری انتخاب، همانند هر نظریهای، نقدها و محدودیتهایی نیز دارد. برخی از نقدهای اصلی به این تئوری عبارتند از:
۱. سادگی بیش از حد: برخی منتقدان معتقدند که تئوری انتخاب بیش از حد سادهانگارانه است و نمیتواند تمام پیچیدگیهای رفتار انسان را توضیح دهد.
۲. نادیدهگرفتن عوامل اجتماعی و فرهنگی: تئوری انتخاب بر مسئولیت فردی تأکید دارد و ممکن است تأثیرات عوامل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را نادیده بگیرد.